چیزی که در مورد سفر انفرادی وجود دارد و تقریباً هیچ کس در مورد آن صحبت نمیکند، ترس است. این رایجتر از چیزی است که فکر میکنید، بهویژه برای مسافران زنی که اولین بار است تنهایی به سفر میروند.
کریستین آدیس یک کارشناس سفر انفرادی زنها است که الهام بخش آنها برای سفر به دنیا به روشی معتبر و ماجراجویانه است. کریستین در این باره میگوید:
«در طول سالها، بسیاری از زنها به من اعتراف کردهاند که برای سفر برنامهریزی کردهاند، فقط قبل از رفتن، سفر را لغو کردهاند. ترس و اضطراب مانع شده است.»
از این گذشته، وقتی بیرون میرویم باید نگران چیزهای زیادی باشیم. برای خیلی از ماها، این نگرانیها میتواند فلج کننده باشد. وقتی نگرانیهای معمول در مورد تنهایی، امنیت و بیحوصلگی به وجود میآید، به خودم یادآوری میکنم که کسب این تجربه در خارج از کشور ارزشش را دارد. موفقیت را با به تصویر کشیدن خود در ساحل، خندیدن با دوستان جدید و داشتن یک سفر فوق العاده تجسم میکنم. این حال خوب اغلب برای تحقق همه چیز کافی است.
کریستین یک بانکدار بوده که تمام داراییهایش را فروخته و در سال 2012 کالیفرنیا را ترک کرده و به سراسر جهان سفر کرده است. کریستین با بیان تجربه خود، از بقیه زنهایی که تنهایی سفر رفتهاند میخواهد بگویند که چطور ترس را کنار گذاشته و رویاهای سفر انفرادیشان را انجام میدهند؟
بنابراین این سوال را برای زنان گروه فیس بوک خود مطرح کرده است. بخشی از جوابها را اینجا میبینیم:
«هرچی بیشتر تحقیق کنین، احساس آمادگی بهتری پیدا میکنین»
(یانا، 32 ساله، بوستون، ماساچوست)
من همیشه میخواستم سفر کنم ولی واقعا سخت بود که دیگران رو متعهد به همراهی کنم. بعد از اینکه یکی از دوستام در آخرین لحظه من رو پیچوند، متوجه شدم که برای تجربه کردن دنیا نباید به کسی وابسته باشم. اوایل تنها بودن ترسناک بود.ناتوان کننده ترین ترس من تنهایی بود. قراره همیشه تنها باشم؟ عجیبه که تنهایی در رستوران غذا بخورم؟ میتونم برای همه چیز به خودم وابسته باشم، از رسیدن به خوابگاهم تا گشت و گذار در شهر؟
برای غلبه بر ترسهام، تحقیقات زیادی انجام دادم تا با مکانهایی که بازدید میکردم آشنا شم. همچنین از بقیه مسافرا در انجمنها و پلتفرمهای رسانههای اجتماعی درباره تجربیاتشون پرسیدم. حرف هاشون باعث دلگرمی من شد. وقت گذاشتن برای تحقیق و برنامهریزی باعث شد احساس راحتی بیشتری در سفر به تنهایی داشته باشم. من در حال حاضر بیش از 120 کشور رو گشتم، بیشتر به تنهایی.
«اگه بتونم تو خونه زنده بمونم، چرا باید جای دیگه متفاوت باشه؟»
(سارا، 52 ساله، از بریتانیا، ساکن ایتالیا)
من بعد از اینکه بیوه شدم تنها سفر کردم، من متوجه شدم که این یک انتخاب بین تنها رفتن یا موندن تو خونهس، و هرگز رفتن به جایی ترسناکتر از تنهایی رفتن نبود.
من اعتماد به نفسم رو با شروع آهسته بیشتر کردم و روزها رو در مکانهای جدید به سفرهایی برای دیدن خونواده و دوستام اضافه کردم. اولین بار، توقفی در سیدنی در راه بازگشت به خونه از کرایست چرچ بود. دفعه بعد، قبل از اینکه با خونواده به استرالیا برسم، چند روز در اوکلند بودم. سفر بعدی من دو هفته کاملا انفرادی در ماه آینده در تایلند هست.
من در مورد مقاصدم به طور کامل تحقیق میکنم تا بدونم چی در انتظارم هست و چی رو میخوام ببینم و انجام بدم. من از قبل هتلها و وسایل حمل و نقل رو رزرو میکنم، و گاهی اوقات همراه تور میرم، که راه خوبی برای ملاقات با افراد دیگه در مسیره. من از عملکرد نمای خیابان در Google Maps برای بررسی موقعیت هتلها یا هاستلها استفاده میکنم و یک پیاده روی مجازی در اطراف منطقه دارم. این به من امکان میده از رزرو جایی که خیلی پرته، انتهای کوچههای تاریکه، یا محلههایی که به تنهایی احساس امنیت نمیکنم، اجتناب کنم. حس جهت یابی من وحشتناکه، بنابراین ایده گرفتن از جایی که همه چی از قبل در اون قرار داره باعث میشه اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم. همچنین همیشه سعی میکنم مطمئن شم که پروازهام در طول روز میرسن و از قبل نحوه رسیدن از فرودگاه به محل اقامتم رو پیدا میکنم تا دقیقاً بدونم که در بدو ورود کجا میرم، وقتی که احتمالاً خسته هم هستم.
«من متوجه شدم که مردم اکثراً خوب هستن»
(ایزابلا، 25، از شیکاگو، ایلینوی)
فکر میکنم با درک هیجان انگیز بودن اون سطح از استقلال بر ترس اولیه از سفر تنهایی غلبه کردم، مقداری پول و مقداری زمان داشتم و میتونستم با اون هر کاری که میخوام انجام بدم. بهعلاوه، ترسهای من همیشه با این واقعیت تسکین پیدا میکنن که هر جایی که بودم، افراد مهربانی اونجا بودن که مایل به کمک و آموزش به من بودن.
در ژاپن، وقتی که من گم شدم، یکی از افراد محلی به من کمک کرد و به جای اینکه منو برای رسیدن به ایستگاه قطار راهنمایی کنه، با من تمام راه رو پیاده اومد. در میانمار، وقتی از روی اسکوتر افتادم، گروهی از مردم محلی برای کمک به من هجوم آوردن. اونها یک کلمه انگلیسی صحبت نمیکردن، اما عمل اونها باعث شد متوجه شم که مهربانی خودش یک زبان جهانیه. این به من کمک کرد بر ترسهام غلبه کنم و شجاع تر بشم.
«هر روز یک کار کوچک انجام بدین»
(میشل، 45، از آلاسکا)
من در حال حاضر چند ماه است که در یک سفر سه قاره هستم تا هدفم رو برای بازدید از هر هفت قاره تکمیل کنم. در زمان نوشتن این مطلب، من در کرایست چرچ نیوزلند نشستم و منتظرم تا هوا در قطب جنوب روشن بشه تا پروازم بتونه به اونجا بره، جایی که به مدت چهار ماه در اونجا کار میکنم. من همیشه به این نترسی و ماجراجویی نبودم، اما قطعاً به چیزی که تبدیل شدم افتخار میکنم.
تعیین انتظارات واقع بینانه - که احتمالاً به معنای کاهش اونهاست - به من کمک کرد بر ترسم از سفر انفرادی غلبه کنم. در ابتدا غیر منطقی به نظر میرسه، اما واقع بین بودن واقعاً به هدیهای برای خودم (و سلامت ذهنی من) تبدیل شد. قرار نیست هر روز عالی باشه، به عنوان یک مسافر انفرادی، تصمیمگیری میکنین و تمام مشکلات سفری رو که با اون مواجه میشین حل میکنین، که بعضی روزها انرژی زیادی میگیره.
«از تورها و برنامهها برای به دست آوردن اعتماد به نفس استفاده کنین»
(پگی، 45 ساله، از سانفرانسیسکو، کالیفرنیا)
اولین سفر انفرادی من یک سفر اروپایی معمولی بعد از کالج بود و دوستم مجبور شد زودتر اونجا رو ترک کنه. فقط یک هفته سفر انفرادی بود، ولی یاد گرفتم و اعتماد به نفس پیدا کردم که میتونم این کار رو انجام بدم و زنده بمونم. دههها بعد، تصمیم گرفتم اشتیاقم رو برای دیدن جهان دنبال کنم. من بیشتر از دو ساله که سفر میکنم، اکثرا به تنهایی.
من معمولاً یک شهر جدید رو با یک تور پیاده روی رایگان یا با قیمت کم شروع میکنم. اونها یک نمای کلی از مکان و تاریخ و فرهنگ، به علاوه نکات محلی ارائه میدن. من در این تورهای پیادهروی با افرادی ملاقات کردم که از گشت و گذار با هم در بقیه روز تا دوستانی رو شامل میشه که هنوز با اونها در ارتباط هستم.
من همچنین برنامههای Couchsurfing و Meetup رو برای رویدادهای محلی بررسی میکنم. از این طریق، خاطرات خوبی از رفتن به جشنواره Notte Bianca در مالت، پیاده روی در شهرهای کوچک خارج از فرانکفورت و شرکت در یک گردهمایی هفتگی قهوه در برنو و رویدادهای اجتماعی در بوداپست، استانبول و بیشکک دارم. وقتی به تنهایی سفر میکنم، با دوستام در یک حباب نیستم. من نسبت به اطرافم بیشتر آگاه میشم و خودم رو برای تعامل محلی بازتر میبینم، که منجر به نمونههای بیشماری از افراد فوق العاده مهربان و مفید شده.
«از شهر خودتون شروع کنین»
(کاتلین، 33 ساله، از بوستون)
وقتی فهمیدم میخوام سفر انفرادی رو امتحان کنم، تصمیم گرفتم اول تمرین کنم. من از شهر زادگاهم بوستون شروع کردم: به تنهایی به موزه رفتم، بعد یک فیلم انفرادی. بعد از اون، ناهار رو به تنهایی در یک مکان خوب صرف کردم، و بعد خودم بیرون شام خوردم (فکر میکنم تنها غذا خوردن میتونه بزرگترین چیزی باشه که باید به اون عادت کنین!). در نهایت، من دو روز رو به تنهایی در پورتلند گذروندم، جایی که یک سال در اون زندگی کرده بودم، به خاطر همین انقدر آشنا بودم که بتونم راحت باشم، ولی کاملاً تنها بودم. و من اوقات فوق العادهای داشتم! من در بارها با مردم صحبت کردم، در حالی که مشغول تماشای افراد درجه یک بودم، یک شام عاشقانه صرف کردم، و همه جا قدم زدم.
بعد به طور کامل راه افتادم: سفرهای انفرادی به میامی و لس آنجلس، بعد توقفی در ایسلند به مدت دو روز تنها در هنگام بازگشت از سفر با یک دوست و بعد، شش روز به تنهایی در کپنهاگ. انقدر اون رو دوست داشتم که در حال حاضر، دو ماه از یک سفر انفرادی یک ساله در اروپا و آسیای جنوب شرقی رو میگذرونم!
من یادگرفتم که ادب و چند کلمه از زبان محلی شما رو به همه جا میرسونه. اینکه مردم به شدت مهربان و سخاوتمند هستن. و این سفر انفرادی کنجکاوی من رو آزاد میکنه به نحوی که فوقالعاده رهایی بخش هست، چه کاوش در اپرا در پاریس یا دوستی با یک دختر ایسلندی در صف حمام. اگر من به اندازه کافی شجاع هستم، شما هم به اندازه کافی شجاع هستین. فقط ممکنه به کمی تمرین نیاز داشته باشین.
«خطر رو بپذیرین»
(کیتلین، 27 ساله از بریزبن، استرالیا)
قبل از عزیمت به ماجراجویی شش ماهه تنهایی خود در آمریکای جنوبی، در مورد همه نتایج احتمالی سفر به تنهایی دچار تردید و ترس بودم. من نگران این بودم که آیا به عنوان یک زن تنها سفر به کشورهای در حال توسعه بیخطر است و آیا میتونم قبل از موعد به همه مقصدهای مورد نظرم بدون شرکای سفر تأیید شده برسم. بیشتر از همه نگران این بودم که در جاده با کسی ملاقات نکنم و تجربیاتم رو با او در میان بگذارم. من از این تصور که تنها باشم کاملاً میترسیدم.
بعد از خوندن پستهای زیاد وبلاگ، متوجه شدم که تمام ترسهایی که در مورد سفر انفرادی داشتم، همان ترسهایی بود که همه ما قبل از اینکه به هر چیز جدید و ناشناخته جهش کنیم، داریم. بعد مشخص شد که اگه تمام عمرم رو ترسیده باشم از همه چیزهای احتمالی که ممکن است در هر موقعیتی اشتباه پیش بیاید، هرگز منطقه آسایش خودم رو ترک نمیکنم، چه رسد به خونه یا کشورم. این شبیه زندگیای نبود که برای خودم میخواستم.
با درک این موضوع، تصمیم گرفتم که با اعتراف به وجود همه این ترسها، رو در رو بشم. تصمیم گرفتم که رویاهام رو با یا بدون اونها در پشت ذهنم به واقعیت تبدیل کنم. تشخیص اینکه داشتن این نگرانیها طبیعی هست و فهمیدن امکان غلبه بر اونها به من قدرت و اعتماد به نفس لازم برای سوار شدن به هواپیما رو داد.
در روزهای پایانی قبل از پرواز، به خودم اطمینان دادم که به محض رسیدن، همه چیز سر جای خودش قرار میگیره و خودش درست میشه و اون دقیقا چیزیه که اتفاق افتاد. این یکی از باورنکردنیترین، متحولکنندهترین و تعیینکنندهترین لحظات زندگی من بود و من خیلی خوشحالم که اجازه ندادم ترسها مرا از این جهش باز دارن.
«کوچک و آشنا شروع کنین»
(شی، 41 ساله، از ملبورن، استرالیا)
من همیشه با افراد دیگه سفر میکردم، ولی در 36 سالگی، اگه میخواستم رویای سفر به دنیا رو برآورده کنم، نمیتونستم به راحتی و امنیتی که سفر با دوستان داره تکیه کنم. من آدم نسبتاً خجالتی و تا حدودی درونگرا هستم، مخصوصاً در اطراف غریبهها، بنابراین فکر اینکه در یک کشور ناآشنا باشم و مجبور باشم با افرادی که نمیشناختم و شاید نمیفهمیدم صحبت کنم باعث شد حالم بد بشه!
برای من، شروع سفرهای انفرادی در مقیاس کوچک و در مکانی که با آن بسیار آشنا بودم، به کاهش ترسهایی که از سفر به تنهایی داشتم کمک کرد. من قبل از اولین سفر انفرادی خودم پنج بار به بالی رفته بودم، بنابراین با محیط اطراف، مردم و سبک زندگیشون راحت بودم. این راحتی به من امکان داد تا کمی بیشتر به خودم فشار بیارم - صحبت کردن با غریبهها، درخواست کمک در مواقعی که نیاز داشتم - همچنین یاد بگیرم که از زمانی که برای خودم در رستوران ها و بارها صرف میکنم قدردانی کنم.
من از اون زمان به طور انفرادی به طور گسترده در اروپا و استرالیا (که محل زندگیم است) سفر کردم، ولی هنوز هم زمانهایی وجود داره که در مورد سفر آیندم کمی عصبی و مضطرب میشم. به طور کلی، اگه این اتفاق بیفته، کمی با خودم صحبت میکنم و به خودم یادآوری میکنم که قوی و شجاعم. این به طور کلی کمی اعتماد به نفس من رو تقویت میکنه، و سطح هیجان من رو افزایش میده و بعد برای سفر بسیار آماده هستم.
«بدونین که وقت گذروندن با خودتون یک نعمته»
(الکس، 29، فلوریدا)
من از حدود 20 سالگی سفر انفرادی رو شروع کردم. من اولین سفر انفرادی خودم رو رزرو کردم چون از انتظار برای دوستایی که باهام بیان خسته شده بودم. در اون زمان، من قصد داشتم در بارسلونا فارغ التحصیل بشم و میخواستم از فرصت استفاده کنم و تا جایی که ممکنه در اروپا زندگی کنم. فهمیدم که اگر به تنهایی نرم، اصلاً نمیتونم برم و فرصت بزرگی رو برای دیدن این بخش از جهان به سادگی از روی ترس از دست میدم. تمام اتفاقات بدی که ممکن بود اتفاق بیفته رو سنجیدم و تصمیم گرفتم با ترسم روبرو شم و بلیطهام رو رزرو کنم.
من برای یک سفر سه هفتهای به اتریش، مجارستان و جمهوری چک راه افتادم. در نهایت این یک سفر باورنکردنی بود، و من با آدمای زیادی ملاقات کردم و از اون موقع، تقریباً به طور انحصاری یک مسافر انفرادی شدم.
من یاد گرفتم که چطور از زمان با خودم بودن لذت ببرم و از تنهایی نترسم. من آزادی ملاقات با افراد جدید و معاشرت با اونها رو دارم، و همچنین این آزادی رو دارم که وقتی نیاز دارم برای خودم وقت بذارم. از طریق سفر انفرادی، من اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم و از تمام ویژگیهای بزرگی که دارم آگاهتر شدم. من یادگرفتم که انقدر که فکر میکردم نمیترسم و میتونم فوق العاده مدبر باشم.
***
کریستین اضافه میکند که امیدوار هستیم این داستان ها به نشان دادن این که هیچ ژن، تجربه زندگی، پیشینه یا سن خاصی وجود ندارد که کسی را به یک مسافر انفرادی خوب تبدیل کند، کمک کند. حتی برای سفر تنهایی نیازی به شجاعت نیست، در عوض بسیاری از ما در طول راه این کار را انجام دادهایم.
پس لطفاً اجازه ندهید همه چیزهایی که ممکن است اشتباه پیش بروند شما را از رویاهایتان باز دارند. بیشتر چیزهایی که ما نگران آنها هستیم - نه فقط مربوط به سفر بلکه به طور کلی در زندگی - به هر حال هرگز محقق نمیشوند. روی ماجراجوییها، اوقات خوش، غروب خورشید با دوستان جدید و تجربیات یادگیری تمرکز کنید. بزرگترین قدم این است که تصمیم بگیرید و به آن پایبند باشید. بعد از آن، بقیه چیزها در جای خود قرار میگیرند.